از دفتر دیوار

گنه کردم گناهی پر زلذت

کنار پیکری لرزان و مدهوش

خداوندا چه می دانم چه کردم

در آن خلوتگه تاریک و خاموش

در آن خلوتگه تاریک و خاموش

نگه کردم به چشم پر زرازش

دلم در سینه بیتابانه لرزید

زخواهش های چشم پر نیازش

در آن خلوتگه تاریک و خاموش

پریشان در کنار او نشستم

لبش بر روی لبهایم هوس ریخت

زاندوه دل دیوانه رستم

فرو خواندم به گوشش قصه عشق

ترا می خواهم ای جانانه عشق

ترا می خواهم ای آغوش جانبخش

ترا ای عاشق دیوانه من

هوس در دیدگانش شعله افروخت

شراب سرخ در پیمانه رقصید

تن من در میان بستر نرم

به روی سینه اش مستانه لرزید

گنه کردم گناهی پر زلذت

در آغوشی که گرم و آتشین بود

گنه کردم میان بازوانی

که داغ و کینه جوی و آهنین بود

 

فروغ