قسمتی از متن کتاب کویر - دکتر شریعتی

چشم هایی خاکستری داشت.یعنی چه خاکستری؟ یعنی هیچ!

فقط می گویم تا گفته باشم که سیاه نبود، آبی نبود، ازرق نبود، سبز نبود و به رنگ های دیگر نبود و ...

خاکستری هم نبود

اصلا مثل اینکه هیچ رنگی نداشت... ما غالبا آنچه را که به هیچ رنگی نیست می گوییم خاکستری رنگ! مگرنه؟

آب(نه دریا، رود...آب) یک قطره آب، باران، اشک... به چه رنگی است؟ هیچ! اما بیشتر دلمان می خواهد بگوییم خاکستری رنگ. چرا؟

زیرا چشم های سطحی کودن ما بی رنگی را نمی تواند دید.

چرا شب هیچ نمیبینیم؟ چرا همه شب کورند؟

چون شب رنگ ها می روند و چشم های ما- که جز رنگ ها را در این عالم شگفت نمیبینند- کور می شوند!

و اگردر روز یک «بی رنگ» را بتوانیم دید آن را حتما باید به رنگی بنامیم؛ به چه رنگی؟ ناچار خاکستری!



پایان یک قصه

یک جایی آدم می ایستد از حرکت ،

یک جایی که دیگر هیچ راهی برای رفتن نیست ،

یک جایی که به آن می گویند خطِ پایان ....

یک چیزهای امیدوار کننده ای می گویند گاهی اوقات ،

که نور هست و سیب هست و ایمان هست ...

حتما هست ...

می گویند پایان تمام قصه ها خوب ست اگر خوب نیست هنوز پایان آن نرسیده ،

حتما یک چیزی می دانند که می گویند ،

چه می گویند این موقعها ؟!

موهایشان را که در آسیاب سپید نکرده اند ...

تووی همین قصه ها سپید کرده اند ...

به خدا!



شبی تنها

شبی

تنها

میان موجی از احساس

نوشتم قصه ای زیبا

ز شبهای غم و باران

نوشتم خاطراتم را

به روی لوحی از احساس

به یاد روز بارانی

به یاد لحظه ی آخر

به یاد آن نگاه گرم و شیرینت

شبی تا صبح لرزیدم

قدمهایت به یادم هست

و اما در کنار تو قدمهایم

که گویی در سرای نور

زمین را لمس میکردند

و من دور از تمام این جدایی ها برایت گریه میکردم

کجایی بهترین من ؟

کجایی ای پر پرواز ؟

کجایی تو ؟ کجا ماندی ؟

چرا دوری ؟

چرا دوری و تنهایی ؟

بیا پایان غمهایم

بیا در اوج با من باش

مبادا بشکنی پیمان

مبادا از دلم دوری کنی یکدم

تو میدانی

برای قصه های ما

نباشد خط پایانی

تو بشنو از دل تنگم

که تا هستم در این دنیا

به یادت مینویسم خاطراتم را



من زنم....تو مرد بمان

من زنم
او خواست که من زن باشم
بی هیچ آلایشی
که به دوش بکشم بار تو را
که مردی
و به رویت نیاورم
که از تو قوی ترم...
من زنم ...
من ناقص العقلم ...
با همین عقل ناقصم
از چه ورطه هایی که نجاتت نداده ام
و تو عقلت کامل تر از من بود!!!
من زنم ...
یاد گرفته ام عاشقت بمانم
و همیشه متهم به هرزگی شوم ...
حال آنکه تو بی آنکه عاشقم باشی
تظاهر کردی با من خواهی ماند!
من زنم ...
کوه را حرکت می دهم
بدون اینکه کلمه ای
از خستگی و دلسردی به زبان آرم
و تو همواره ناراضی
و پرصدا سنگریزه ها را جابجا میکنی
چرا که تو نیرومندتری!!!
من زنم ...
وقت تولد نوزاد ...
تلخی بیداری شبها بر بالین فرزندمان ...
سکوت و صبر در زمان خشم تو مال من،
لذتهای شبانه ...
خوابهای شیرین و افتخار مردانگی مال تو!
عادلانه است نه؟؟؟
من زنم ...
آری من زنم ...
او خواست که من زن باشم ...
همچنان به تو اعتماد خواهم کرد ...
عشق خواهم ورزید ...
به مردانگی ات خواهم بالید ...
با تمام وجود از تو دفاع خواهم کرد ...
پشتیبانت خواهم بود ...
و تو مرد بمان!
این راز را که من مردترم
به هیچکس نخواهم گفت!!!


من زنم!

من زنم ...

با دست هایی که دیگر دلخوش به النگو هایی نیست که زرق و برقش شخصیتم باشد

من زنم ....

و به همان اندازه از هوا سهم میبرم که ریه های تو

میدانی ؟ درد آور است من آزاد نباشم که تو به گناه نیفتی

قوس های بدنم به چشم هایت بیشتر از تفکرم می آیند

دردم می آید باید لباسم را با میزان ایمان شما تنظیم کنم

دردم می آید ژست روشنفکریت تنها برای دختران غریبه است به خواهر و مادرت که میرسی قیصر می شوی

دردم می آید در تختخواب با تمام عقیده هایم موافقی

و صبح ها که از دنده دیگری از خواب پا میشوی تمام حرف هایت عوض میشود

دردم می آید نمی فهمی تفکر فروشی بدتر از تن فروشی است

حیف که ناموس برای تو وسط پا است

نه تفکر

حیف که فاحشه ی مغزی بودن بی اهمیت تر از فاحشه تنی است

من محتاج درک شدن نیستم 

دردم می آید خر فرض شوم

دردم می آید آنقدر خوب سر وجدانت کلاه میگذاری

و هر بار که آزادیم را محدود میکنی میگویی من به تو اطمینان دارم اما اجتماع خراب است

نسل تو هم که اصلا مسول خرابی هایش نبود

میدانی ؟

دلم از مادر هایمان میگیرد...

بدبخت هایی بودند که حتی میترسیدند باور کنند حقشان پایمال شده

خیانت نمیکردند ... نه برای اینکه از زندگی راضی بودند نه ...

خیانت هم شهامت میخواست ...

نسل تو از مادر هایمان همه چیز را گرفت جایش النگو داد ...

مادرم از خدا میترسد ...

از لقمه ی حرام میترسد ...

از همه چیز میترسد

تو هم که خوب میدانی ترساندن بهترین ابزار کنترل است دردم می آید ...

این را هم بخوانی میگویی اغراق است ببینم فردا که دختر مردم زیر پاهای گشت ارشاد به جرم موی بازش کتک میخورد باز هم همین را میگویی

ببینم آنجا هم اندازه ی دورن خانه ، غیرت داری ؟؟

دردم می آید که به قول شما تمام زن های اطرافتان خرابند ... و آنهایی هم که نیستند همه فامیل های خودتانند ....

مادرت اگر روزی جرات پیدا کرد ازش بپرس از سکس با پدر راضی بود ؟؟؟ بیچاره سرخ می شود .... و جوابش را ... باور کن به خودش هم نمی دهد ........... دردم می آید از این همه بی کسی دردم می آید


اثــــــر : هــــومن شریــــفی

http://www.facebook.com/cherknevis.hooman.sharifi

لینک برخورد وحشیانه گشت ارشاد با یک دختر : http://www.youtube.com/watch?v=YvRozNup-vo&feature=player_embeddedSee More By:

...

کسب درآمد تنها با خواندن اس ام اس!!!


banner

کسب درآمد اس ام اسی

کسب درآمد اس ام اسی همراه با قرعه کشی

http://ads.inpersia.com/users/ref/24442




رازهای شخصیتی شما از زبان گل ها

فروردین: گل رز

شما گاهی بدون فکر قبلی کاری را انجام می دهید. بسیار رک گو هستید و عاشق مسافرت! اشتیاق زیادی برای زندگی کردن دارید و پشتکارتان خوب است.

اردیبهشت: گل نسترن

فردی صبور و پرطاقت هستید و اراده بسیار قوی دارید. دوست دارید کارها را به آهستگی ولی به طور جدی انجام دهید. خجالتی هستید و قابل اعتماد. سعی می کنید از مشاجرات دوری کنید.

خرداد: گل یاس سفید

رفتار دوستانه ای دارید. رک گو و پر حرف بوده و همین امر به جذابیت شما می افزاید. مانند گل یاس، همیشه برای زنده کردن یک مجلس و معطر کردن آن حضور دارید. از رفتار بد دیگران سریع می گذرید. برای رفاقت ارزش زیادی قائلید.

تیر: گل بنفشه

زندگی همیشه برایتان شیرین نیست و زیاد یا فراز و فرودهای آن مواجه می شوید. به جای داشتن درآمد جزیی به فکر درآمدهای کلان هستید. ذهن خلاقی دارید و به دنبال فعالیتهای خلاقانه هستید. در خانه بیشتر از همه جا احساس امنیت و آرامش می کنید.

مرداد: گل شب بو

فردی با محبت، خونگرم، دلسوز اما کمی عصبی هستید. غالباً از کمبود اعتماد به نفس رنج می برید و کمی نیز احساس ترس در شما دیده می شود. برخی اوقات مردم از اخلاق خوب شما سوء استفاده می کنند.

شهریور: گل داوودی

جدی، متفکر و تا حدی اندیشمند هستید. در کارهایتان سرسختی و سماجت دارید و این مسئله گاهی به ضرر شما تمام می شود. به رغم آنکه شخص مهربانی هستید اما برخی اوقات رگه های نامهربانی در شما نمایان شده ک این مسئله دیگران را آزار می دهد.

مهر: گل زنبق

فرد مودبی هستید. به سرعت عصبانی می شوید ولی خیلی سریع به حالت اولیه باز می گردید. از زیبایی لذت می برید. فرد محبوبی هستید و سرشت سخاوتمندی دارید. میل زیادی برای زندگی در شما موج می زند و از انجام هر کاری لذت می برید.

آبان: گل ارکیده

به سرعت تصمیم می گیرید و در انجام کارهایتان بسیار سریع و چابک هستید. تغییرات شغلی شما را نمی ترساند که این موضوع یکی از برتری های شخصیت شماست. توانایی استثنایی در سازماندهی کارهایتان دارید.

آذر: گل مریم

احساساتی، صادق، باوفا، بشاش و خوش اخلاق هستید، اما اگر بخواهید می توانید همزمان روی دیگر سکه را نیز نشان دهید. خانه را تنها پناهگاه مطمئن زندگی می دانید. کمال طلب و تا حدی رویایی هستید که در برخی موارد این رگه های شخصیتی به کمک شما می آیند.

دی: گل همیشه بهار

اهل رقابت و دوست بازی و قابل اعتماد و امین هستید و خیلی علاقه دارید وقت خود را بیرون از خانه بگذرانید. بسیار توددار و در واقع درون گرا هستید، از شادی دیگران شاد می شوید اما خود به سختی به آرزوهایتان دست می یابید.

بهمن: گل گلایل

باهوش هستید و می دانید چه می کنید. می خواهید همه امور مطابق میل شما باشد که البته گاهی می تواند به دلیل عدم توجه به نظر دیگران برایتان مشکل ساز شود. اما در مورد عشق صبور هستید. همواره اهدافی برای دستیابی دارید و واقعاً برای رسیدن به آنها تلاش می کنید.

اسفند: گل نرگس

مهربان، با گذشت و بسیار تودار هستیدف به هیچ وجه خودخواه نیستید. همیشه بهتربن را برای دیگران می خواهید. دوستانتان برایتان بسیار مهم هستند و قدر آنچه را که دارید می دانید. بین دوستان محبوب هستید و در خانواده نظر شما بر دیگران ارجحیت دارد

 

aro300000000000

عروسی رفتن دخترها:

دو، سه هفته قبل از عروسی، دغدغه ی خاطرش اینه که : من چی بپوشم؟! توی این مدت هر روز یا دو روز یه بار " پرو" لباس داره... اون دامن رو با این تاپ ست می کنه، یا اون شلوار رو با اون شال!! ممکنه به نتایجی برسه یا نرسه! آخر سر هم می ره لباس می خره!! بعد از اینکه لباس مورد نظر رو انتخاب کرد...حالا متناسب رنگ لباس، رنگ آرایش صورتش و تعیین می کنه...اگر هم توی این مدت قبل از مهمونی، چیزی از لوازم آرایش مثل لاک و سایه و...که رنگهاشو نداره رو تهیه می کنه...

حتی مدل مویی که اون روز می خواد داشته باشه رو تعیین می کنه...مثلا ممکنه " شینیون" کنه یا مدل دار سشوار بکشه...! البته سعی می کنه با رژیم غذایی سفت و سخت تناسب اندامشم حفظ بکنه... یه رژیمی هم برای پوست صورت و بدنش می گیره..! مثل پرهیز از خوردن غذاهای گرم! ماسک های زیادی هم می زاره، از شیر و تخم مرغ و هویج و خیار و توت فرنگی و گوجه فرنگی(اینا دستور غذا نیستا!!)

گرفته تا لیمو ترش ( این لیمو ترش واقعا معجزه می کنه، به یه بار امتحانش می ارزه!) خوب، روز موعود فرا می رسه! ساعت 8 صبح از خواب بیدار می شه( انگار که یه قرار مهم داره) بعد از خوردن صبحانه، می پره تو حموم،...بالاخره ساعت 10 تا 10:30 می یاد بیرون...( البته ممکنه یه بار هم تو حموم ماسک بزاره...که تا ساعت 11 در حمام تشریف داره!) بعد از ناهار...! لباس می پوشه می ره آرایشگاه، چون چند روز قبلش زنگ زده و وقت آرایشگاه گرفته برای ساعت 1:30 بعد از ظهر... توی آرایشگاه کلی نظر خواهی می کنه از اینو اون که چه مدل مویی براش بهترتره، هر چی هم ژورنال آرایشگر بنده خدا داره رو می گرده ....آخر سر هم خود آرایشگر به داد طرف می رسه و یه مدل بهش پیشنهاد می کنه و اونم قبول می کنه!! ساعت 3 می رسه خونه... بعد شروع میکنه به آرایش کردن...!

بعد از پوشیدن لباس که خیلی محتاطانه صورت می گیره( که مدل موهاش خراب نشه) یه عکس یادگاری از چهره ی زیباش می گیره که بعدا به نامزد آینده اش نشون بده!!

ساعت 8 عروسی شروع می شه...یه جوری راه می افته که نیم ساعت زودتر اونجا باشه!!

عروسی رفتن پسرها:

اگر دو، سه هفته قبل بهشون بگی یا دو، سه ساعت قبل هیچ فرقی نمیکنه!!

روز عروسی، ساعت 12 ظهر از خواب بیدار می شه... خیلی خونسرد و ریلکس! صبحانه خورده و تمام برنامه های تلویزیون رو می بینه!

ساعت 6 بعد از ظهر، اون هم حتما با تغییر جو خونه که همه دارن حاضر می شن یادش می افته که بعله...عروسی دعوتیم..!

بعد از خبر دار شدن انگار که برق گرفته باشنش...! می پره تو حموم...

توی حموم از هولش، صورتشم با تیغ می بره...!!( بستگی به عمق بریدن داره، ممکنه مجبور بشه با همون چسب زخم بره عروسی!)

ریش هاش زده نزده( نصف بیشترو تو صورتش جا می زاره!!)از حموم می یاد بیرون...

ساعت 6:30 بعد از ظهره...هنوز تصمیم نگرفته چه تیپی بزنه، رسمی باشهیا اسپرت...!

تازه یادش می افته که پیرهنشو که الان خیلی به اون شلوارش می یاد اتو نکرده! شلوارشم که نگاه می کنه می بینه چند روز پیش درزش پاره شده بوده و یادش رفته بوده که بگه بدوزن..!!

کلی فحش و بد و بیراه به همه می ده که چرا بهش اهمیت نمی دن و پیرهنشو تو کمد لباساش بوده رو پیدا نکردن و اتو نکردن و شلوارشو چرا از علم غیبشون استفاده نکرد که بدونن که نیاز به دوختن داره...!

خلاصه...بالاخره یه لباس مناسب با کلی هول هول کردن پیدا می کنند و می پوشه(البته اگر نیاز بود که حتما به کمد لباس پدر و بردار هم دستبرد می زنه!!) ساعت 8 شب عروسی شروع می شه، ساعت 9:30 شب به شام عروسی می رسه..! البته اگر از عجله ی زیادش، توی راه تصادف نکرده باشه دیر تر از این به عروسی نمی رسه!!


تا میتونی بخند...

 خندیدن یک نیایش است



هنگامی که هر سلول بدن تو بخندد، هر بافت وجودت از شادی بلرزد،
به آرامشی عظیم دست می یابی!



کوتاه ترین راه برای گفتن دوستت دارم لبخند است!



یادت باشه! انسان های خندان و شاد به خداوند شبیه ترند!


فراموش نکن! همین لحظه را، اگر گریه کنی یا بخندی! بالاخره می گذرد، امتحان کن!


سرور و شادی، خدای درون فرد است که از اعماق او برخاسته و متجلی می شود!



و مطمئن باش همیشه یکی هست که عاشق لبخند تو باشه...


گروه اینترنتی پرشین استار | www.Persian-Star.org

سلام بر بهار!

سلام بر بهار و صد سلام به حمه شما دوصتای گلم

خوبین ؟ چه خبر ؟ خونه طکونیا خوب پیش میره؟

امشب بلیت دارم واصه یظد....وای خدا الان طو آصمونام (فک کنین الان اینجا شکلک پرواظه...حصش نیست برم دنبالش )

خلاصه کلام عید حمگیتون مبارک!

ایشالا سال خوب و پر برکتی رو شروع کنین و براتون آرزوی سلامتی و موفقیت دارم

عرضی نیست

گودی بای

هیلوووووووووووو!

 
 
صلام به حمه دوسسای گل و گلاب
فردا روظ جحانی زنان هصتش(میدونین دیگه )
به حمه شیرزنان ایران تبریک میگم این روظ رو و.....
این شعرم تغدیم با هر چی خاصتین:
 
چگونه با دشمنان خلق ، به دوستی تا کنم

تو وقف زندان ، و من تماشا کنم؟!

تو وقف زندان ، و من بمانم خموش؟!
...
قسم به ” زن ” ، نا زنم اگر مدارا کنم!

از: سيمين دانشور
 

عزرخاحی!

صلام به حمه فرندز گل طر اظ گل!

اینجانب بقل دسطیم به خاتر پصت قبلی و رنجونیده خاتر نمودن دوصتان گل عزرخاحی می نماید و ترجیه میدهیم فقت به نام حامی موج سبز بودن اکطفا بنماییم...

این مطن قشنگم تغدیم به شما امیدوارم که از دلطون در بیاد:


شبی تنها میان موجی از احساس

نوشتم قصه ای زیبا ز شبهای غم و باران

نوشتم خاطراتم را به روی لوحی از احساس

به یاد روز بارانی به یاد لحظه ی آخر به یاد آن نگاه گرم و شیرینت

شبی تا صبح لرزیدم قدمهایت به یادم هست

و اما در کنار تو قدمهایم که گویی در سرای نور زمین را لمس میکردند

و من دور از تمام این جدایی ها برایت گریه میکردم

کجایی بهترین من ؟ کجایی ای پر پرواز ؟ کجایی تو ؟ کجا ماندی ؟ چرا دوری ؟ چرا دوری و تنهایی ؟

بیا پایان غمهایم بیا در اوج با من باش

مبادا بشکنی پیمان مبادا از دلم دوری کنی یکدم تو میدانی برای قصه های ما نباشد خط پایانی تو بشنو از دل تنگم که تا هستم در این دنیا به یادت مینویسم خاطراتم را ...


اگه اضش خوشطون نیومد باظم ببخشین آخه یه کم بی سلیقه م ...:D


یکشنبه یکم اسفند یادتون نره!

صلام به حمگی

بعد اظ کلی بی نطی کشیدن باظ اومدم

از این به بعد پصتای ۳۰یا۳۰ میظارم ....اگه کصی مشکلی داشط یا دوصتان نگران این شدن که وب فیلتر شه بحم بگین

چاکریم در باز دربسته همه جوره

 

زنده باد میر حسین٬ کروبی و خاتمی!

 

0ju78446fern9wedsjrc.jpg

امشب...

صلام بچه حا جونم! بی صواطای عظیظم

خوبین؟ خوشین؟ صلامطین؟ چه میکنین با امطهانا؟

ما که بیچاره شدیم رفط... هی میخونیم٬میخونیم٬میخونیم....آخرشم کمتر از نسف نمره نسیب ماست

اظ دیشب طا هالا خودمو کشطم ریاضی خوندم... علبطه  وستاش هی خواب بودم...اما واقعا دیگه حنگ کردم... هیچی نمیفحمیدم...رفتم پیش بچه حا ببینم چی میگن...با اینکه اونا حم امتهان فیزیک داشتطن نشسطه بودن راجع به ایام غدیم و فیلمایی که طلویزیون نشون میداده ....جومونگ! سوسانو! یانگوم! این فیلم فضاییه که اصمش یادم نیص...که شهاب داشت بهرام داشت...ستاره ...ناهید...

اینا میگن بهرام جالب بود...اما به نظر من ناهید یه غرور خیلی باهالی داشط

اینا یه چیظ دیگه حم میگن...اینکه من شبیح جومونگم

... حیح ...الانم یکی اظ بچه حا داره خاطره ملاغاط حیجان انگیظش با دوص پصرشو تعریف میکنه...

منم دیگه باید برم بدرصم...التماص دعای فراوان اظ شما بیصواطای عظیظ

بای

 

صلام به حمگی!

میخواصطم نزر بزارم واصه متلب مهرناز...دیدم ظیاده گفطم پصتش کنم

معظرط!کپی پیصت کردم

سلام مهرناز جون جون جون جون...جونم! چطوری؟
رفتی؟برگشتی؟ در چه حالی؟ در کل خوبی؟ بچه ها خوبن؟

دلم تنگیده واسه همگی


مهرناز قضیه مشهد چی شد؟ سرکاری بود؟
یکی باید به این نهادیا مثه ای پیرزنه بگه: شما جیب ما رو نزن نمیخواد ببریمون مشهد...

راصطی یه خبر:واصه بار دوم یزد اومدنم جور نشد

خوب بینندگان عزیز!عناوین اصلی خبرها:

فردا طهرانیا طعتیلن(غابل طوجه:بنده طهرانم)

میانترم معادلاط گند زدم مثه چترررررررررر!

واصه  بچه ای که مامانم خوردطش و الان طو دلشه(حمون بارداره ی خودمون منزورم بود)

لباص خریدیم!

بصه دیگه ... بغیه عناوین باشه واصه بعد!

 

موفغ باشین دوصتای گل گلابم...

راصطی ایداطونم مبالک! 

صلای!

دلم


بهانه ات را میگیرد مدام...


دکتر می گفت:


" یک قاشق چایخوری


از شعرهای نامفهومت را


با یک فنجان باران


دَم کن و


به زور هم شده


به خوردش بده!


تا آرام شود ٬


تا دست بردارد


از سر ِ اینهمه دلتنگی... "



لعنت به این درد ِ بی درمان!



حتی دکتر هم نفهمید


تو که نباشی


نه شعری هست


نه بارانی


نه آرامشی


و


نه حتی منی!

------------------------------------------------

*صلام به حمه دوصتای گلم  چطول متولین؟

بالاخره بعد از ۲ ماه میخوام بیام یزد

عید حمگی پیشاپیش مبارک!

شاید فرست نکنم چند روظی بیام نت...

دوصتون دارم بای

....

صلام به حمه دوصتای گل و بی صوات خودم!چتول متولین؟

خیلی دلم واصه نت تنگیده بود... دیگه امروظ دلو ظدم به دریا و صبه ذود پا شدم اومدم صایط کح هم وقط داشطه باشم طا قبل اظ کلاص معادلات طو نت یه چرخ بظنم حم اینکه خلوط باشه...

لپ تاپم مرزه واسش دعا کنین بچه حا...البطه  مثه دفعه پیش بدون بنظین نفرصتینشا

اینترنت تو خابگاح حم خرابه...دعا کنین اونم ظود ظود درست بشه...

در کل حمش دعا کنین

چند روظه اینجا داره بارون میاد... جای حمگیتون خالی...منم میرم زیر بارون واصه حر کی برام دعا کرد دعا میکنم...

اوه! ساعت داره ۹:۳۰ میشه...الان کلاصم شروع میشه فعلا بای به حمگی

----------------------------------------------------------------------------------------------

پیوست: تشکر ویجه از آغای مهسن که میان و نزر میدن

حالا فحمیدم چرا بچه حا انقدر هوای شما رو دارن چون با معرفتین اینم به خاطر معرفتطون

 

...

صلام به حمگی!

نگین این چغد الافه حمش طو وبلاگ پلاصه ها....اما شما بگین چیکار کنم؟

دارم از تنحایی میمیرم...

هیشکی طو این دنیا منو دوص نداره ...در کل هیشکی هیشکیو دوص نداره...

مهرناز جون این نویصنده حای دیگه چرا نمیان حیچ متلبی بظارن اینجا؟؟؟؟؟؟؟

توتی جون راصط میگفط...انگار حمه کمر به تخطه کردن این وب بصتن...

بابا جون یه متلب گظاشتن که کاری نداره...والا ما هم وبلاگ شخسی داریم...به حمه وبلاگامون هم  صر میزنیم...

دوباره ظیادی فک ظدم...عرز میخوام

الطماص دعا!

بای

 

عنوان نداریم داداش!

صلام یه صلام پرطقالی به طو که داری این متلب و میخونی و خیلی باهالی...

نمیدونم این چح جور صلام کردن بود ... اما طاذگیا وغتی تو حپروطم هوص نوشطن میکنم  به دل نگیرین

خوب بچه ها چتورین؟...مهرناز جوووووووون طو چتوری ؟ دلم واصت یه زره شده

یادطونه گفطم واصم دعا کنین محمان شدنم طو یظد جور بشه؟ نمیدونم کی بود دعاش وست راه بنظین طموم کرد... جور نشد...بگذریم...

خوب دیگه چی بگیم؟!

بیخیال دیگح حوسله ندارم بنویصم... دارم از حپروط در میام

تخدیم به شما دوستان:

 

هههههههیییییییی روزگار!

سلام به همگی! و یه سلام مخصوص به شما بیسوادای گل

مطلبو با بیسوادی ننوشتم چون واقعا بیسواد نبودم و نیستم ... بیسوادای اینجا صفای خاص خودشونو دارن اما من چی؟؟؟؟؟ تا اومدم وبلاگ خوابید... دیگه کسی نیومد مطلب بذاره

الان توی تاریکی نشستم دارم مطلب مینویسم کلی مطلب توی ذهنم آماده کردم بنویسم اما به احتمال زیاد همش میپره... آخه از تاریکی میترسم

ولی میخوام بگم به این بیسوادا ارادت دارم زیااااااد...

آقا محسن از خوشامد گوییت متشکرم...

مهرناز تو کجایی ؟ چند وقته ازت خبری نیس...

بچه های دیگه که نمیشناسمتون شماها چرا دیگه نمیاین مطلب بذارین؟ راستی هم اسمی تو چطوری؟

بچه ها نمیدونم الان هرکدومتون کجایین اما هر جا که هستین ایشالا موفق و سلامت باشین!

با درس ودانشگاه چیکار میکنین؟ من که مثه قبل تو درسا گند میزنم...اما از نظر اخلاقی فک میکنم تغییرای اساسی کردم...ترم قبل هر چی شلوغ بودم این ترم آروم تر شدم...ترم قبل هر چی مهربون بودم این ترم خیلی بداخلاق شدم... ترم قبل خیلی خاکی بودم این ترم رفتم حموم... نه این ترم کمتر با کسی صمیمی میشم کم محل هم شدم اما فک کنم به خاطر افسردگیه...آره افسردگی! دانشجو وقتی خوابگاهی میشه یا باید افسرده شه مثه من...یا عاشق شه...یا دییوونه مثه بچه های اتاق ما تا بهش بگن خوابگاهی اصیل!!!

زیاد سرتونو درد آوردم...میدونم چرتو پرت زیاد گفتم...به دل نگیرین نصفه شبه دیگه...نمیشه زیاد رو حرف کسی حساب باز کرد...شب به خیر همگی!

 

 

بوی ماح محر بوی ماح مدرصه........

(با لهن خانومه تو برنامه خانه محر بخونش) صلام صلام به حمه یه صلام خوشمظه با تعم انار

بله دوصتان بالا...خره ماح محر حم اومد حمون ماحی که ....آی بله!

امروظ روظ اول مدرصه و ...(ببخشید! اسلاه میکنم روظ اول دانشگاحو...) چه خوشی بگزرونیم ما!    خیلی دلم واصه بچه حای کلاصمون طنگیده بود   

 دیگه ارز خواسی ندارم  ... شما بفرمایین!

 

صلوووووووووووووووم!

صلآم ، من فروضنده حسطم، یه بی صواد جدید.....طاضه مدرک بی صواطی گرفتم ، امیدوارم اگه یه جاحایی خیت کاشطم به دل نگیرین...الان نمیدونم دغیغن چی بنویصم پص فیلا اینو داشطه باشین طا بعد.....

ضندگی بافطتن یک غالیصط، نه حمان نغش و نگاری که خودط میخواحی، نغشه را اوصت که طعیین کرده، طو در این بین فغت می بافی، نغشه را خوب ببین! نکند آخر کار غالی ضندگیط را نخرند.....