صلام خوفین؟

امروز می خوام خاطره یه روذ بیصواتی رو تو دانشگاه واصتون تعریف کنم........

یکی بود یکی نبود

پریروز وایه جینگیلی (دوصتم عارفه) یه صوغاتی از مشهد آورده بودن که یه عطر روش بود از اون عطراس که وقتی می ری طرف ضریح همه عربها اون بورو می دن متمئنا" همتون فهمیدین کدومو می گم......

توی صلف نیشسه بودیم که جینگیلی اونو آورد  بیرون فائزه هم که معرف هضورتون هصت اون عطروزدبه مانتو من و پوووووووووووووووف جاتون خالی یک اوضاعی بودحصابی بودار بود..........

دیگه حیشکی نمی خواست پیشم بشینه....

رفتیم سالن بالا می خواصتم برم پیش مسئول آموزشمون بابت کلاصمون بپرسیم که دم در وایساده بودیم که یهو آقای جلالی یکی از پسرای کلاسمون ازکنار من رد شد و سرو گذاشت روی دیوارو گفت:نمی دونم چرا یهو سرم گیج رفت!!!!!!! خوب ماها که می دونصتیم زدیم زیرخنده ......

بعدمن گفتم بو مال عطرمنه..... کارش که تموم شد داشت برمی گشط قیافش دیدنی بود.... از طرس بو 2متر اونور تر من راه می رفت.....

ازاونورمنم اونروز کلی کار داشتم که باید می رفتم پیش رئیس دانشگاهو آموزشو...... که به خاطر اون عطر خوش همشو کنسل کردم.........

بعد داشتیم می رفتیمساختمان 2 که بریم سر کلاس که یهو جینگیلی یه کم عطر به فائزه زد و جاتون خالی من یه طرف کلاس بودمو فائزه یه طرف دیگه و دونایی کلاسو کامل احاته کرده بودیم.......

وهرچند دقیقه یه بار باهر تکون منو فائزه کلی بو هوا می رفت......(البطه بوی عطر بودا).....

و توی این دقایق قیافه ی بچه ها جالب بود که کبود میشدنوحس  منگی و کما تو چهره هاشون موج می زد......

حالا فکرشو بکنین سر کلاس ایستایی درسی به اون مزخرفی دانشجوها که همه سرمصت ومنگ از بوی عطر و خوب اسطدم چندان حالش از بچه ها بهترنبود اونم گاهی برمیگشت طرف ما و تا میومد یه لبخند بزن با یه تکون ما لبخند رو لبش خشک می شدو صریع روشو می کرد طرف تخته و شروع به نوشطن می کرد!!!!!!!!!!!!!!!

خلاصه کلاس تموم شدو ما خوشهال که ناگه یادم اومد فاجعه ای بدتر تو راهه (((مینی بوس)))!!!!

جینگیلی که می گفت الان که بری تو مینی بوس همه سلوات میفرستن..... بعدگفتیم منو فائزه پخش بشیم هرکدوم تو یه مینی بوس که دیدیم یه ونوایاده و دقیقا به تعداد ما جای خالی داره ................

توکل بر خدا کردیمو رفتیم بالا حالا دصت بر قظا دو تا صندلی کنار پنجره به منو فائزه رسید البته آقای جلالی و باقری نذاشتن راننده در ونو ببنده ....

ولی خوب در هر سورت باد از پنجره مستقیما می خوردبه منو فائزه و بوی عطرو تو کل ون پخشونیده بود.......

وتا اونجا همه از این عطر یه فیضی بردن......

و شاید باورتون نشه ولی من هنوزم سردردم و دیشبم یهو ناجور سرم گیج رفت.............

الانم بعد از گذشت دوروز هنوز این عطر ازمانتو و تی شرت زیرشو و مقنعه ی ما بیرون نرفته...........

و فعلا که جاتون خالی بصاط عطر زدایی داریم............................

ادکلن دیویدف زده بودیم اینجوری بوش نمی موند..................

اینم یه روزدیگه ی بیصواتی البته به طور خیلی خیلی خلاصه آخه سرم خیلی خیلی درد می کنه...................