سلام حال شما بالاخره برگشتم راسطش تو این مدط مصافرت بودم رفته بودم اردبیل که جای همگی خالی خیلی خوش گزشت و بهتر از همه این بود که خدارو شکر حمگی سالم به خونه برگشتیم آخه متاسغانه دیروز با خبر شدم یکی از دبیرام که فامیلمون هم بودن واتفاقا بعد از چند وقت چند هفته پیش تو عروسی دیده بودمشون در راه برگشتن از شمال توی قم تسادف کردن متاصفانه فوت کردن و خیلی حالم گرفته شد اصلا دیشب شب خوبی نبود آخه دیشب چیزایی رو دیدم وشنیدم که خیلی بد و غم انگیزو واقعا باورش خیلی برام سخته و حداقل کاری که می تونم بکنم طلب آمرزش برای اون عزیز دوست داشتنی است یادشون گرامی و روحشون شاد...(امید وارم منو بخاطر اون همه آزار و اذیت و تنبلی ها و شلوغی هایی که سر کلاسشون کردم ببخشن) خیلی می خوام یه برنامه ای تدارک ببینم تا با دوستانی که توی کلاسشون بودیم بر سر مزار پاکشون بریم و باهاشون وداع کنیم... ![]()
![]()
![]()
![]()
![]()
وبقیه کسانی هم که اون خبر هارو در موردشون شنیدم و چیزهایی که دیدم فقط می تونم دعا کنم که خدا به راه راست هدایتشون کنه...![]()
اهان از سفرم بگم که خیلی باحال بود آخه مسیر از رشت تا اردبیل خیلی قشنگ و چشم نواز که چند تا عکس هم آماده کرده بودم تا امروز بزارم ولی واقعا حالم گرفته بود و اصلا حوصلش رو نداشتم شاید بعدا بزارم...
راستش می خوام یه چند تا خاطره ی زیبا از صفرم بذارم ولی واقعا حوصلشو نداشتم پس همین جا قول میدم که هرچه زود تر در تول دو سه روز آینده مخیزارم واقعا باید منو ببخشین که زودتر آپ نکردم.... ![]()
![]()
![]()
عاخر بی سواتی هستیم.